درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید امیدوارم از مطالب ارزش چشم های شما را داشته باشه
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها
  • 98iran
  • چی بازی
  • کیت اگزوز
  • زنون قوی
  • چراغ لیزری دوچرخه

  • تبادل لینک هوشمند
    برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان پ نه پ و آدرس pnp2.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 7
بازدید کل : 6221
تعداد مطالب : 10
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


پ نه پ




مکالمه بسیار جالب و خنده دار دختر و پسرها با تلفن

تلفن زنگ می خورد :


گفتگوی دو دختر پای تلفن:
سلام عشقم، قربونت برم. چطوری عسل؟ فدات شم... می بینمت خوشگم... بوس بوس


گفتگوی دو پسر پای تلفن:
بنال... بوزینه مگه نگفتی ساعت چهار میای؟ د گمشو راه بیفت دیگه کره خر



بعد از قطع کردن تلفن :


دخترها:
واه واه واه !!! دختره ایکپیریه بی فرهنگ چه خودشم میگیره اه اه اه انگار از دماغ فیل افتاده حالمو بهم زد


پسرها:
بابا عجب بچه باحالیه این حمید خیلی حال میکنم باهاش خیلی با مرامه



دو شنبه 28 شهريور 1390برچسب:, :: 22:8 ::  نويسنده : محمد صادق

دو پيرمرد ٩٠ ساله، به نامهاى بهمن و خسرو دوستان بسيار قديمى همديگر بودند.

هنگامى که بهمن در بستر مرگ بود، خسرو هر روز به ديدار او میرفت.


يک روز خسرو گفت:

«بهمن جان، ما هر دو عاشق فوتبال بوديم و سالهاى سال با هم فوتبال بازى میکرديم. لطفاً وقتى به بهشت رفتى، يک جورى به من خبر بوده که در آن جا هم میشود فوتبال بازى کرد يا نه.»

بهمن گفت:

«خسروجان، تو بهترين دوست زندگى من هستى. مطمئن باش اگر امکانش بود حتماً بهت خبر میدهم»

چند روز بعد بهمن از دنيا رفت.

يک شب، نيمه هاى شب، خسرو با صدايى از خواب پريد. يک شیء نورانى چشمکزن را ديد که نام او را صدا میزد: خسرو، خسرو ....

خسرو گفت: کيه؟

منم، بهمن.

تو بهمن نيستى، بهمن مرده!

باور کن من خود بهمنم..

تو الان کجايی؟

بهمن گفت: در بهشت! و چند خبر خوب و يک خبر بد برات دارم.

خسرو گفت: اول خبرهاى خوب را بگو.

بهمن گفت: اول اين که در بهشت هم فوتبال برقرار است. و از آن بهتر اين که تمام دوستان و هم تيمیهايمان که مردهاند نيز اينجا هستند. حتى مربى سابقمان هم اينجاست. و باز هم از آن بهتر اين که همه ما دوباره جوان هستيم و هوا هم هميشه بهار است و از برف و باران خبرى نيست. و از همه بهتر اين که میتوانيم هر چقدر دلمان میخواهد فوتبال بازى کنيم و هرگز خسته نمیشويم. در حين بازى هم هيچکس آسيب نمیبيند.

خسرو گفت: عاليه! حتى خوابش را هم نمیديدم! راستى آن خبر بدى که گفتى چيه؟

بهمن گفت:

مربیمون براى بازى جمعه اسم تو را هم توى تيم گذاشته



دو شنبه 28 شهريور 1390برچسب:, :: 15:41 ::  نويسنده : محمد صادق

دوستان عزیزم دیگه پ نه پ هامون تموم شد بازم اگر شد براتون قرار می دم اما حالا براتون جک های معمولی

 

که در بین خودمون هم خیلی رواج داره براتون می زارم



دو شنبه 28 شهريور 1390برچسب:, :: 15:29 ::  نويسنده : محمد صادق

با سلام

دوستان عزیز  از این که از این وبلاگ بازدید می کنید بسیار سپاس گزاریم

 

به دلیل داشتن 3 نویسنده اگر جک های تکراری در این وبلاگ قرار گرفت از همه دوستان عذر خواهی می کنم

 

 



دو شنبه 28 شهريور 1390برچسب:, :: 15:14 ::  نويسنده : محمد صادق

به داداشم ميگم صداي تلويزيون کم کن. ميگه اذيتت ميکنه؟ گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ ميخوام لب خونيم قوي بشه!

 

لپ تاپم رو بردم نمایندگیش می گم ضربه خورده کار نمیکنه، یارو میگه ضربه فیزیکی؟!!
پـَـَـ نــه پـَـَـــ بی محلی کردم یکم، ضربه روحـــی خورده!



دو شنبه 28 شهريور 1390برچسب:, :: 15:5 ::  نويسنده : محمد صادق

سوار تاکسی شدم. یارو صدای ضبطشو تا ته زیاد کرده بود. میگم میشه صدای ضبطتونو کم کنید؟ میگه اذییتتون میکنه؟!
پـَـَـ نــه پـَـَــــ گفتم کم کنی این یه تیکشو من بخونم ببینی صدای کدوممون بهتره!

 

با دوستم رفته بودیم استخر غریق نجات اومده میگه میخوایین شنا كنین؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدیم تو آب حل بشیم به عنوان املاح معدنی مردم استفاده كنن


سوسکه را کشتم جنازشو ورداشتم ببرم بندازم بیرون. همسرم بین راه نگاه میکنه میگه کشتیش؟
میگم : پـَـَـ نــه پـَـَــــ تو دستشویی خوابش برده بود دارم میبرمش تو رختخوابش بخو ابه

 

 



یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:, :: 20:40 ::  نويسنده : محمد صادق


يك نفر شب جمعه خرما نذر ميكنه بعد به يك نفر تعارف ميكنه.....طرف ميگه فاتحه بخونم؟؟؟؟؟؟؟؟مي گه پ نه پ واسش الهه ي ناز بخون!!!!!!!


میگه:یعنی پولت تموم شده؟
میگم:پ نه پ با اون پول کم یه بنز خریدم باقیشم برای خرید بارسلونا کمه
میگه:پ نه پ میخوای پول بت بدم رئال هم بخری؟
میگم:شما هم پ نه پ بلدین؟
میگه:پ نه پ ففط تو بلدی!!!

 

يارو مي ره اژانس هواپيمايي برا خريد
منشي: برا سياحتت ميرين ديگه؟!
پ نه پ ميريم سيد ريچارد حاجت بگيريم

 

 



یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:, :: 20:34 ::  نويسنده : محمد صادق

با دوستم رفتیم تو یه مغازه ی شلوغ که عسل طبیعی میفروشه؛ نوبت ما که میشه طرف میگه:شمام عسل میخواین!؟ ، پـَـَـــ نــه پـَـَـــ دوتا زنبوریم اومدیم استخدام شیم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دوستم پاش تو گچ یارو میگه شکسته میگم پـَـَـــ نــه پـَـَـــ پاشو گچ کرده که از شهرداری عوارض نوسازی بگیره


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

از دستشویی شرکت اومدم بیرون منشیه یه نگاهی میکنه و با پوزخند میگه دستشویی بودین ؟ پ نه پ بک تو بک آفتابه ام طفلی مرخصیه رفتم جاش واستادم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

به دوستم میگم ببین تن ماهی تاریخ انقضاش کیه؟ میگه یعنی تاریخ خراب شدنش؟ گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ تاریخ عروسی ننه بابای ماهی اس میخوام واسشون جشن سالگرد بگیرم



یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:, :: 14:51 ::  نويسنده : محمد صادق

به دوستم میگم دارم واسه چند روز میرم آبادان. میگه واسه کار داری میری؟
یه دماسنج خریدم دارم میرم تو دمای بالای 50 درجه تستش کنم

رفتم الکتریکی می گم آقا سه راهی دارین؟ میگه سه راه برق؟!!!
پـَـَـ نــه پـَـَــــ سه راه آذری، دربست


نصفه شب یکی از بالا درمون پرید تو حیاط داداشم گفت علی دزده؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ "زوروِ " داره از دست گروهبان گارسیا در میره


پسره اومده خواستگاریم میگم من الان می خوام درس بخونم می گه یعنی چند سال دیگه می خوای ازدواج کنی؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ 10 دقیقه صبر کنی این صفحه رو بخونم درسم تموم میشه


یارو نشسته کنار خیابون نوک دماغش چسبیده به زمین. دوستم میگه : معتاده؟!
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخواد انعطاف بدنشو به رخ بکشه

کارتمو دادم به بلیط فروش مترو میگه شارژش کنم؟
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ میرم از شارژ خورشیدی استفاده می کنم

بچه داییم به دنیا اومده. همه خوشحال و اینا. مامان بزرگم برگشته میگه حالا میخاین براش اسم بذارین؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخایم همین جوری ولش کنیم اسمش بشه نیـــــو فولدر

دارم با تلفن حرف میزنم. زنم میگه دوستت بود؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ سارکوزی بود در مورد مناقشات اخیر خاورمیانه نظرمو می خواست

تو صف بربری نوبتم شده یارو میگه بربری میخوای؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدم از شاگردت تایپ یاد بگیرم

با ماشین افتادیم ته دره یارو میگه زنگ بزنم آمبولانس بیاد؟
میگم : پـَـَـ نــه پـَـَــــ یه مشکل درون خانوادست خودمون حلش می کنیم


صدای خروپفش کشتمون ! تکونش دادم از خواب پریده، میگه سر صدام اذیتت می‌کنه؟
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ جنس صداتو دوست دارم می‌خواستم بت بگم سعی‌ کن تو اوج که میری رو تحریرات بیشتر کار کنی‌!



یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:, :: 14:45 ::  نويسنده : محمد صادق

با سلام

 

خیلی خیلی خوشحال هستم که این وبلاگ را برای شما دوستان عزیز زدم امیدوارم مطالب خوبی برای شما باشد



یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:, :: 14:42 ::  نويسنده : محمد صادق

صفحه قبل 1 صفحه بعد